لغت نامه دهخدا خون نشاندن. [ ن ِ دَ ] ( مص مرکب )کنایه از شکستن حدت خون. ( از آنندراج ): چرا هوای لبت خون من بجوش آورداگر نشاندن خون از خواص عناب است.ظهیر فاریابی ( از آنندراج ).
جمله سازی با خون نشاندن ز تیغ وعده خلافی به خون نشاندن من ز خاک رهگذر انتظار معلوم است هنر نیست در خون نشاندن دلی را که سامان شبگیر آهی ندارد بس این اسب جفا بر من دواندن! گَهم در خاک و گَه در خون نشاندن