خود رنگی

لغت نامه دهخدا

خودرنگی. [ خوَدْ / خُدْ رَ ] ( حامص ) حالت خودرنگ. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

حالت خود رنگ

جمله سازی با خود رنگی

گیسوی تو خود رنگی و روی تو فرنگی کافر شده زان، برده ز دل حب وطن را
لوتوس کارز ادعا می‌کند در شرکت خود رنگی ساخته‌است که از رنگ آبی ساختاری پروانهٔ مورفو تقلید می‌کند.
به تمثالی که در چشمت سر و برگ چمن دارد ز خود رنگی نمی‌کاهی‌که بر آیینه افزایی
در عالمی‌ که با خود رنگی نبود ما را بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را