حالف

لغت نامه دهخدا

حالف. [ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حلف. سوگندیادکننده. سوگندخورنده.
حالف. [ ل ِ ] ( اِخ ) ( مبادله کردن ) مکانی باشد در مرز و بوم نفتالی ( یوشع 19:33 ) و فاندافلد آنرا بیت لیف دانسته است لکن کلارک گمان میبرد که همان محلی است که به سرسفید مسمی و در جنوب صور واقع است. ( قاموس مقدس ).

فرهنگ فارسی

مکانی باشد در مرز و بوم نفتالی

جمله سازی با حالف

💡 امروزه قبیله حلاف با نام‌های چون حلفی، حلف پور یا زاده، حلفیان و حلیفه، حالف، حلافی، حلافپور یا زاده و از این قبیل نام‌ها در ایران و آفریقا وبخصوص اروپا المان و فرانسه با ملیت های مختلف وبا نژاد سام عرب تبار در مکان‌های نام برده سکونت دارند.

💡 مساءله 8 - در حالف بلوغ و عقل و اختيار و قصد و نداشتن حجر در متعلق سوگندمعتبر است پس سوگند صغير و ديوانه چه دائمى و چه گهگاهى درحال ديوانگيش و نيز سوگند كسى كه از طرف زورمندى اكراه و وادار به سوگند شده واز شخصى كه مست است منعقد نمى شود بلكه سوگند كسى هم كه درحال فوران غضبش بدون قصد سوگند خورده صحيح نيست و همچنين از كسى كه محجورعليه شده اگر در مورد اموالى كه از تصرف در آن محجور شد سوگند ياد كند منعقدنميشود و اما اگر درباره غير آن اموال سوگند بخورد منعقد مى شود.