لغت نامه دهخدا
جزا کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاداش نیک یا بد دادن:
کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکرد
که جهان جز بفنا کرد مکافات و جزاش.ناصرخسرو.
جزا کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاداش نیک یا بد دادن:
کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکرد
که جهان جز بفنا کرد مکافات و جزاش.ناصرخسرو.
پاداش نیک یا بد دادن
💡 سخا بهر جزا کردن ربا خواری است در همت که یک بدهی و آنگه ده جزا خواهی زیز دانش
💡 چه با من می تواند شورش روز جزا کردن که از دل سالها دیوان محشر بود در دستم