جاری کردن

لغت نامه دهخدا

جاری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روان ساختن. || معمول داشتن. متداول کردن. راندن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) روان ساختن معمولداشتن متداولکردن.

جمله سازی با جاری کردن

شیوه اول: انتقال آب از طریق قنات به طول ۹۶ کیلومتر به مخزنی در زیر کوه‌های بشاگرد، ساخت مخزن زیرزمینی و سپس پمپاژ عمودی آب از وسط یک دالان عمودی تا ارتفاع ۵۰۰ متر و سپس جاری کردن آن به‌هامون. اگر فن آوری کنونی امکان پمپاژ آب در یک مرحله تا ارتفاع ۵۰۰ متری را فراهم نکند، ضروری است که در ارتفاع ۲۵۰ متری مجددا آب دریافتی پمپاژ شده و تا ارتفاع ۵۰۰ متری برسد.
در منابع طب سنتی ایران چهار روش برای خارج کردن خون از بدن فرد ذکر شده‌است که عبارت‌اند از: حجامت، فصد، زالو درمانی و جاری کردن خون از بینی که از این میان حجامت بیش از روش‌های دیگر استفاده می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بررسی یعنی چه؟
بررسی یعنی چه؟
چیپ یعنی چه؟
چیپ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز