تیز قلم

لغت نامه دهخدا

تیزقلم. [ ق َ ل َ ] ( ص مرکب ) جلدنویس. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ):
عرفی همه لافی به دعا تیزقلم شو
بشتاب که میدان بشود تنگ قلم را.؟ ( آنندراج ).رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

جلد نویس

جمله سازی با تیز قلم

زبان تیز قلم قاصرست از صفتت که حصر مدح تو بیرون ز حد امکان است
که هست شعر رشیدی حکیم بی همتا به تیغ تیز قلم شاعری بلند سخن
عرفی همه لافی بدعا، تیز قلم شو بشتاب که میدان نشود تنگ رقم را