تکمل

لغت نامه دهخدا

تکمل.[ ت َ ک َم ْ م ُ ] ( ع مص ) تمام شدن و تمام کردن. لازم ومتعدی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تکامل. اکتمال. کامل شدن چیزی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

تمام شدن، کامل شدن.

فرهنگ فارسی

تمام شدن و تمام کردن لازم و متعدی است

جمله سازی با تکمل

هلال الکاس لم تکمل بشمس الراح کملها که گردد چون شود پر این مه نو بدر محفل‌ها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال آرزو فال آرزو استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت