توکز
فرهنگ فارسی
جمله سازی با توکز
جز توکز جان مشتری گشتی جهان ها ابتلا را تاب خونریزی تنی را با چنان لشکر نباشد
چون پیش توکز زمانه شادی اظهار کنم غم نهان را
نشاط اینجا بهار اینجا بهشت اینجا نگار اینجا توکز خود غافلی صرف عدمکن دوربینی را
توکز رخ شمع طور و چشم جان، نور نظر باشی چه خواهد شد سرت گردم، شب ما را سحر باشی؟
ننوشته نام تیغ توکز نوککلک من جست آتشی که تا به فلک رفت ازان شرار
شوری ست حزین با توکز زمزمه ات امشب در دیده نمک دارم، افسانه چنین باید