تلفن کردن

لغت نامه دهخدا

تلفن کردن. [ ت ِ ل ِ ف ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اقدام به مکالمه تلفنی. با تلفن مکالمه کردن. چنانکه گویند: من امروز به فلانی در اصفهان تلفن کردم و جریان را به او گفتم. رجوع به ماده قبل و تلفن شود.

فرهنگ فارسی

اقدام به مکالمه تلفنی. با تلفن مکالمه کردن.

ویکی واژه

telefonare

جمله سازی با تلفن کردن

دو زاری کسی کج بودن یک اصطلاح در زبان فارسی امروزی است و به کسانی گفته می‌شود که یک موضوع و مطلب را دیر می‌فهمند و درک می‌کنند. این اصطلاح به زمانی که در ایران از سکه‌های ۲ ریالی و نظایر آن برای تلفن کردن استفاده می‌شد، باز می‌گردد. زیرا سکه‌های کج توسط دستگاه تلفن عمومی پذیرفته نمی‌شد و خط آزاد نمی‌گردید.
عنوان «دوست‌دختر»، کاربردهای گسترده و متفاوتی دارد به‌طوری‌که بحث و اختلاف‌نظر در این زمینه بسیار است. در جوامع غربی به دختری «دوست‌دختر» می‌گویند که با دوست صمیمی مذکر خود، رابطه‌ای نزدیک دارد و این ارتباط، بیشتر با قرار گذاشتن، تلفن کردن، بیرون رفتن و مانند آن، همراه است