بی وقر

لغت نامه دهخدا

بی وقر. [ وَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + وقر ) بی اعتبار و بی تمکین. ( آنندراج ). بی اعتبار. ( ناظم الاطباء ). || سبک. جلف. ( ناظم الاطباء ). بی وقار. و رجوع به وقر شود.

فرهنگ فارسی

بی اعتبار و بی تمکین ٠ بی اعتبار ٠ یا سبک ٠ جلف ٠

جمله سازی با بی وقر

کند تحمل بسیار مرد را بی وقر کمان چو تن به کشیدن دهد کباده شود
پیری که ز اسباب وقارست بشر را مپسند که بی وقر شود از سبب تو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دیوث
دیوث
دیکته
دیکته
هول
هول
میسترس
میسترس