بی شکوه

لغت نامه دهخدا

بی شکوه. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شکوه، مصدر ساختگی از شکایت یا شکوای عربی ) مقابل گله مند. آنکه گله نکند. ( آنندراج ). رجوع به شکْوه شود.
بی شکوه. [ ش ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شکوه ) مقابل شکوهمند. که شکوه و جلال ندارد. رجوع به شکوه شود.

فرهنگ فارسی

مقابل شکوهمند ٠

جمله سازی با بی شکوه

ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی فال نخود فال نخود