بی زنهار

لغت نامه دهخدا

بی زنهار. [ زِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + زنهار ) بی امان. کسی که به او امنیت داده نشده باشد. ( ناظم الاطباء ). آنکه امان ندارد. || که در آن امان و امنیت نیست. فاقد امان. بی امان: تا آفتاب سوزان شما را در این وادیها بی زنهار نسوزاند و هلاک نکند. ( معارف بهاءالدین ولد ). || آنکه امان ندهد. ( آنندراج ). بی امان: پس اولیا.... آمده اند تا از این نار بی زنهارترا برکشند و بیرون کنند. ( معارف بهاءالدین ولد ).
زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی
در ره این سیل بی زنهار چون خوابد کسی
تشنه خونست تیغ آبدار کهکشان
زیر این شمشیر بی زنهار چون خوابد کسی.میرزاصائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بی امان. کسیکه باو امنیت داده نشده باشد. یا که در آن امان و امنیت نیست ٠

جمله سازی با بی زنهار

مشو ایمن زچشم شرمگین آن کمان ابرو که چندین تیغ بی زنهار در زیر سپر دارد
خبر نداشتم از شعله های بی زنهار به آب راند مرا جویبار گریه شمع
خانه ما در پناه پستی دیوار ماند ورنه سیلاب حوادث سخت بی زنهار بود
کوه طاقت برنمی آید به موج حادثات پیش این سیلاب بی زنهار خودداری چه سود؟
در چمن جز ریختن خون صراحی را به جام دست بی زنهار او پروای گل چیدن نداشت
کشتنی چون دیر کشتن نیست صید عشق را الحذر از تیغ مژگانی که بی زنهار نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شیمیل یعنی چه؟
شیمیل یعنی چه؟
وارونه یعنی چه؟
وارونه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز