منم آن راحله گم کرده در کوه ز بی زادی به زیر کوه اندوه
ظاهر آنست که بی زاد و تهی دست رود گر ازین مزرعه کس پر نکند انباری
بی زاد رحمتت نرسد کس به هیچ جای گر صد ذخیره بهر معادش بود معد
اعتماد مفلس میخانه بر فیض خم است نیست زادی چون توکل حاجی بی زاد را
پرخطر راهست راه عشق و ما بی زاد و آب سیل اشک ما مگر هم زین خطر بیرون برد
مردان پاکرو ز درازی راه تو بی زاد و توشه بر سر منزل بمانده