لغت نامه دهخدا
بوحی. [ ب َ حا ] ( ع ص، اِ ) ج ِ بویح. یقال: ترکهم بوحی؛ یعنی گذاشت آنها را افتاده بر زمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بوحی. [ ب َ حا ] ( ع ص، اِ ) ج ِ بویح. یقال: ترکهم بوحی؛ یعنی گذاشت آنها را افتاده بر زمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
💡 بوحی دل کند ما را هدایت بما آموزد اسرار ولایت