بهت زدگی

لغت نامه دهخدا

بهت زدگی. [ ب ُ زَ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حیرت زدگی. خیره شدگی. درماندگی. دهشت زدگی. سراسیمگی.

فرهنگ فارسی

حیرت زدگی. خیره شدگی. درماندگی دهشت زدگی. سراسیمگی.

جمله سازی با بهت زدگی

شوان در یک مجتمع کارگری مسئول تهیهٔ آذوقه و نگهبان وسایل زندگی کارگران اهل خوزستان است. بلوط خواهر شوان، دچار بهت زدگی می‌شود و پدر شوان برای مداوای دخترش او را به شهر می‌برد و به هر دری می‌زند؛ اما سرانجام بی آنکه نتیجه‌ای گرفته باشد دختر را به روستای محل سکونتش بازمی‌گرداند.
در آغاز بازی قبل از اینکه الکس در کامیونی که راننده آن تراویس گرادی که شخصیتی از بازی‌های قبلی است از خواب بیدار شود، بازیکن الکس را در کابوسی دربارهٔ برادر کوچکترش جاش، کنترل می‌کند. تراویس الکس را به شهر زادگاهش می‌رساند. الکس در خانه مادرش را در حالت بهت زدگی می یابد که دربارهٔ پدرش که برای یافتن جاش خانه را ترک کرده نجوا می‌کند. الکس قول می‌دهد جاش را پیدا کند و خانه را ترک می‌کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اندر یعنی چه؟
اندر یعنی چه؟
هنگام یعنی چه؟
هنگام یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز