لغت نامه دهخدا
بنگان. [ ب َ ] ( اِ ) پنگان: چون روز شد معلوم کردند که هیچ غایب نشده بود جز یکی بنگان زرین و وزیر وی از مال خالص خود بنگانی فرمود که وزن او هفتصد مثقال بود و به خزینه فرستاد. ( تاریخ بخارای نرشخی صص 32 - 33 ). || مطلق پیاله. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بنجان و فنجان و پنگان شود.