بشناختن
جمله سازی با بشناختن
هر که چنین روی دید جامه چو سعدی درید موجب دیوانگیست آفت بشناختن
چو شه نام پرسید و بشناختن فلک مهره در ششدر انداختش!
حق ما بشناس و خود واجب کند حق چاکر پیشگان بشناختن
وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ ای، و لا تناسوا در میان خویش فضل و افزونی یکدیگر بشناختن فرو مگذارید، و تا توانید بعفو کوشید: إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ که اللَّه تعالی آنچه شما میکنید از عفو میبیند و بدان پاداش دهد.
تو نتانی ابروی من ساختن چون توانی جان من بشناختن
در حسرتم تا یکزمان باشدکه روزی گرددم کز دور چندان بینمش کورا توان بشناختن