بس گرفتن

لغت نامه دهخدا

بس گرفتن. [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) بازماندن و بس کردن. ( آنندراج ):
مگو کام دل خود را ز حیرت کس نمیگیرد
چه میگویی ترا دیدم زبانم بس نمیگیرد.وحید ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) باز ماندن بس کردن.

جمله سازی با بس گرفتن

گشته در روزگار معتدلش از طبایع ز بس گرفتن دور