لغت نامه دهخدا
انبار شدن. [ اَم ْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن: مهمات را نبایدگذاشت که انبار شود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 487 ).
انبار شدن. [ اَم ْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن: مهمات را نبایدگذاشت که انبار شود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 487 ).
جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن.
💡 زبالههای تولید شده بر اثر همجوشی هستهای با انبار شدن پس از صد سال دوباره قابل استفاده هستند، در مقابل زبالههای تولیدی از شکافت هستهای تا ۱۰۰۰۰ سال میتوانند آثار رادیواکتیوی داشته باشند.