الزاما

لغت نامه دهخدا

( الزاماً ) الزاماً. [ اِ مَن ْ ] ( ع ق ) به الزام. به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود.

فرهنگ فارسی

بالزام. باجبار. ناچار

جمله سازی با الزاما

جمله (استوى ) از ماده (استواء) گرفته شده كه در لغت به معنى تسلط و احاطهكامل و قدرت بر خلقت و تدبير است، ضمنا كلمه (ثم ) در جمله (ثم استوى الىالسماء) الزاما به
در ثانی نبود دولت متمرکز یا آنارشیسم، الزاما به معنای رهایی فرد از سلطه ی جمع نیست بلکه می‌تواند نوعی سلطه ی مافیایی و لابیستی شرکت ها و گروه های ذی‌نفع بازاری را بر سر مردمان یک خطه به همراه داشته باشد.
پاسخ اين است كه ترس از خداوند الزاما هميشه به معنى ترس از مجازات و حساب او نيست، بلكه عظمت مقام او و احساس ‍ سنگين بودن وظيفه بندگى (حتى بدون توجه به مجازاتو كيفر) در دلهاى افراد با ايمان خود بخود ايجاد يكنوع حالت ترس و وحشت مى كند،ترسى زائيده ايمان و آگاهى از عظمت خدا و احساس مسئوليت در برابر او (آيه 28 فاطرممكن است اشاره به همين معنى باشد).
به این توجه داشته باشید که در ساختار سوم یا همان ساختار کمپلکس فقط یک پروتئین به دور خود می پیچد ولی در ساختار چهارم چند پروتئین به دور هم میپیچند. برای ساختار چهارم می‌توان پروتئین گلوتن در گندم را نام برد که از اتصال دو پروتئین گلیادین و گلوتنین تشکیل شده‌است و هموگلوبین که در حمل گاز های تنفسی نقش دارد. الزاما هر پروتئینی این ساختار را ندارد.
اين اشكال وارد مى شود كه الزاما بايستى جمع را بر مفردحمل كنيد، و بگوييد منظور از كلمه (اولى الامر) ولى امر مى باشد، و اين خلاف ظاهراست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خوار
خوار
سنی چوخ ایستیرم
سنی چوخ ایستیرم
حدس
حدس
نحوه
نحوه