احیون

لغت نامه دهخدا

احیون. [ ] ( از یونانی، اِ ) در برهان قاطع این کلمه اخبون و اخیون آمده ولی در تحفه حکیم مؤمن تصریح شده که بحاء مهمله است. و آن کلمه یونانی و بمعنی رأس الأفعی است و ثمر گیاهی است شبیه بسر افعی وبی ساق و نبات او خشن و باریک و برگش از برگ ابوخلساو کاهو ریزه تر با رطوبتی که بدست چسبد و خاردار و مزغب است و شاخهای او بسیار و مایل بسفیدی و ریزه و از دو جانب او برگ میروید و برگش باریک و ریزه و گلش بنفش و ثمرش شبیه بسر افعی و بیخش بقدر انگشت و مایل بسیاهی و باریک و دراز. در دوم گرم و در اول تر و مفتت حصاة و مدرّ بول و حیض و شیر و عرق و بیخ او مقاوم جمیع سموم حیوانی خصوصاً افعی چون با شراب بنوشندو اگر با شراب و چیزهای مناسب بیاشامند گویند جهت درد کمر مجرب است و مورث خارش و جوشش و مصلحش شیر و قدر شربتش تا دو مثقال و بدلش دانه ترنج است. ( تحفه ٔحکیم مؤمن ). مصحف اخیون. و رجوع به اخیون و بتذکره ضریر انطاکی ص 40 شود.

فرهنگ فارسی

کلمه یونانی و بمعنی راس الافعی و ثمر گیاهی است

جمله سازی با احیون

احیون به عربی ( الأَحیُون )، روستایی است در دهستان وزاعیه از توابع استان تَعِز در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خویش
خویش
گوت
گوت
گاییدن
گاییدن
فال امروز
فال امروز