ابریزش

لغت نامه دهخدا

( آبریزش ) آبریزش. [ زِ ] ( اِمص مرکب ) قطره قطره فروریختن آب از سقف و چشم و مانند آن.

فرهنگ فارسی

( آبریزش ) قطره قطره فروختن آب از سقف و چشم و مانند آن

جمله سازی با ابریزش

در لغت نامه دهخدا در مورد معنی اَنفیه دارویی که باعث عطسه می‌گردد و باعث باز شدن مجرای بینی می‌شود.این دارو برای درمان سینوزیت، عفونت های بدن که از طریق عطسه خارج میشوند و درمان گرفتگی و ابریزش بینی است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال ابجد فال ابجد