نکاستنی

لغت نامه دهخدا

نکاستنی. [ ن َ ت َ ] ( ص لیاقت ) که کاستنی نیست. که از آن نتوان کاست. مقابل کاستنی. رجوع به کاستنی شود.

فرهنگ فارسی

که کاستنی نیست. که از آن نتوان کاست. مقابل کاستنی.

جمله سازی با نکاستنی

«جمشید» خوب رمه، آن فرهمندترین مردمان، آن هورچهر، آن که به شهریاری خویش جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها و گیاهان را نخشکیدنی و خوراک‌ها را نکاستنی کرد.»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میلف
میلف
ترکش
ترکش
نقض
نقض
زورق
زورق