نگارندگی

لغت نامه دهخدا

نگارندگی. [ ن ِ رَ دَ / دِ ] ( حامص )صورتگری. نقاشی. نگارگری. عمل نگارنده:
در نگارندگی و گلکاری
وحی صنعت مراست پنداری.نظامی.

فرهنگ فارسی

صورتگری. نقاشی. نگار گری. عمل نگارنده.

جمله سازی با نگارندگی

نوشته های پارسی نگار را بنده زاده دستان در کار نگارش است، و هر بامدادش در انجام نگارندگی و چابکدستی از من سفارش، بخواست بار خدا تا آغاز نوروز بی امید پاداش نیاز بزم پیروز خواهم داشت.
در نگارندگی و گُلکاری وحی صنعت مراست پنداری
بیش از این گفت و شنود و بست و گشود، هنجار دیوانگی است نه رفتار فرزانگی. هر گونه فرمایش که بازوی یارا و نیروی آرای منش پرده گشایی و چهره آرائی تواند نگارندگی فرمای که در انجامش کار دوندگی و شمار بندگی به پایان خواهد رفت. زندگی پاینده و کامرانی فزاینده باد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اصرار یعنی چه؟
اصرار یعنی چه؟
لاشی یعنی چه؟
لاشی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز