لغت نامه دهخدا
ناخاسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) فطیر. ( صراح ). ورنیامده [ خمیر]: خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته. ( سندبادنامه ص 140 ).
ناخاسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) فطیر. ( صراح ). ورنیامده [ خمیر]: خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته. ( سندبادنامه ص 140 ).
💡 کم کم راز خانه ی سانکوجه در حال کشف شدن است و معلوم میشود که مرگ مادر گه این به صورت ناخاسته توسط خودش در کودکی صورت گرفته است