بستان ارای
فرهنگ فارسی
جمله سازی با بستان ارای
شهریور است و گردون کافور بار شد بستان ز دوست باده مشکین خوشگوار
بیا که شاهد بستان ز رخ نقاب انداخت نسیم در سر زلف بنفشه تاب انداخت
مرا، جانا، ز گل بوی تو آید به بستان از پی آن بوی گردم
خواهی بستان حلقهٔ مستان بنگر خواهی سر خر به خودپرستان بنگر
هرکه به گلزار عشق پای نهد چون خلیل آتشافروخته لاله بستان اوست
راز منرا خود تومیدانی و بس باز بستان این نفس را هم نفس