موی چینی

لغت نامه دهخدا

موی چینی. ( حامص مرکب ) چیدن موی. موی چیدن. تراشیدن مو:
قلندر کی شود منعم به این زینت قرینی ها
سروکاری ندارد با ستردن موی چینی ها.سراج المحققین ( از آنندراج ).رجوع به موی چین و موی چینه شود.

فرهنگ فارسی

چیدن موی ٠ موی چیدن ٠ تراشیدن مو

جمله سازی با موی چینی

💡 نقد دکان خموشان مرهم زخم دل است در شکست موی چینی مومیا در کار نیست!

💡 شکست‌ کار دنیا نیست تشویش دماغ من خیال موی چینی در سر مجنون نمی‌باشد

💡 داد شکست دل‌که دهد تا فغان‌کنیم پرداز موی چینی ما کار شانه نیست

💡 محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم

💡 دعوی نازک‌خیالی‌، چشم‌زخم فطرت‌ست بیخبر خاموش موی چینی افزون می‌کنی

💡 چو موی چینی از اقبال من چه می‌پرسی عنان به شام شکسته‌ست سعی شبگیرم

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عظمت یعنی چه؟
عظمت یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز