مولوی روم

لغت نامه دهخدا

مولوی روم. [ م َ / مُو ل َ ی ِ ] ( اِخ ) مولوی رومی. مولانا جلال الدین. ( از یادداشت مؤلف ):
هنگامه ارباب سخن چون نشود گرم
صائب سخن از مولوی روم درافکند.صائب تبریزی.و رجوع به مولوی شود.

فرهنگ فارسی

مولوی رومی. مولانا جلال الدین.

جمله سازی با مولوی روم

این آن غزل که مولوی روم گفته است امسال بلبلان چه خبرها همی‌دهند
این آن غزل که مولوی روم گفته است «این نفس ناطقه پی گفتار می‌رود»
این آن غزل که مولوی روم گفته است کار آن کند که دارد از کار آگهی
این آن غزل که مولوی روم گفته است گر گوهری ببین که چه دریاست آرزو
این آن غزل که مولوی روم گفته است سیمرغ کوه قاف، رسیدن گرفت باز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال فنجان فال فنجان فال احساس فال احساس فال میلادی فال میلادی