مو پریشان

لغت نامه دهخدا

موپریشان. [ پ َ ] ( ص مرکب ) پریشان مو. پریشان موی. آشفته موی. اشعث. شعثاء. مو پریشیده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

پریشان مو.

جمله سازی با مو پریشان

کج نمودی گردن خود در بر دشمن چرا تابه دور خود زنان مو پریشان داشتی
هوشم نه موافقان و خویشان بردند این کج کلهان مو پریشان بردند
دارند جمع ما را خوبان مو پریشان خوش باد وقت ایشان چون وقت ما از ایشان
زلف او مو به مو پریشان شد حال جمعی از آن پریشان است
سلسلۀ بانوان چو مو پریشان شدند روز چه شب شد سیاه بچشم حق بین شاه
وزان سوی مردان به گرد امام برهنه سر و مو پریشان تمام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
کصخل
کصخل
بی عرزه
بی عرزه
فال امروز
فال امروز