مسندگاه

لغت نامه دهخدا

مسندگاه. [ م َ ن َ ] ( اِ مرکب ) تکیه گاه. || پناه گاه و جای پناه. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با مسندگاه

به مسندگاه بی‌همتا نشینی گدای کشورت خسرو نشان باد
حرف مسندگاه جم، عرفی، میاور بر زبان با چنان مستی که می داند ره گلخن هنوز
شمع کافوری و مصباح زجاج مسند دیبا و مسندگاه عاج
جوانمردی که سوی شاه می رفت به مسندگاه عز و جاه می رفت
یکی را بهر ماتم کاه پاشند یکی را زر به مسندگاه پاشند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
همچنین
همچنین
لوتی
لوتی
عزیز
عزیز
دقت
دقت