مذبه

لغت نامه دهخدا

( مذبة ) مذبة.[ م َ ذَب ْ ب َ ] ( ع ص ) ارض مذبه؛ زمین مگس ناک. ( منتهی الارب ). ذبوبة. کثیرالذباب. ( اقرب الموارد ). پرمگس.
مذبة. [ م ِ ذَب ْ ب َ ]( ع اِ ) مگس ران. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). مروحه وآنچه بدان مگس رانند. ( از اقرب الموارد ). آلتی که بدان مگس را بزنند و برانند از قبیل بادبزن و جز آن.

فرهنگ فارسی

مگس ران

جمله سازی با مذبه

یک دست من مذبه و یک دست من محک شب از برای پیشه و روز از پی ذباب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصکش بیناموس
کصکش بیناموس
فاب
فاب
ژرف
ژرف
زبان مو دراوردن
زبان مو دراوردن