مخطوط

لغت نامه دهخدا

مخطوط. [ م َ ] ( ع ص ) خطی.کتاب خطی. مخطوطات، کتب خطی، مقابل چاپی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || خط کرده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شیارشده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). حفرکرده شده. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

خطی کتب خطی

جمله سازی با مخطوط

در این خط حروف و کلمات با گل و برگ شبیه به تذهیب زینت داده می‌شود در حقیقت در همان نیمه دوم قرن سوم هجری، کوفی با نقوش اسلیمی مخطوط شد و با خطوط اولیه تفاوت پیدا کرد این تحول در قرن پنجم هجری به حد نهایی خود رسید.