لغت نامه دهخدا
گزد. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سنگان بخش میرجاوه شهرستان زاهدان، واقع در 52000گزی جنوب میرجاوه و 5000گزی خاور راه فرعی میرجاوه به خاش و دارای 35 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
گزد. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سنگان بخش میرجاوه شهرستان زاهدان، واقع در 52000گزی جنوب میرجاوه و 5000گزی خاور راه فرعی میرجاوه به خاش و دارای 35 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
دهی در زاهدان
💡 امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام بسیار به دندان گزد انگشت ندامت
💡 از دهشت رقیبت دورست سیف از تو در کویت ای توانگر سگ می گزد گدا را
💡 بار منت به دل روشن شمع است گران بیشتر دست حمایت گزد از گاز مرا
💡 زخمی غیرت خارم، ز چمن بیزارم می گزد خنده گل بیشتر از خارمرا
💡 چون زبان مار، خار آشیانم می گزد تا در فیض قفس بر روی من صیاد بست
💡 می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی پایم از دست شد ای خضر بیابان مددی