لغت نامه دهخدا
گره در گره. [ گ ِ رِه ْ دَ گ ِ رِه ْ ] ( ص مرکب ) مشکل در مشکل. پیچیده در پیچیده. پیچیدگی:
گرچه گره در گرهش کرده بود
برنگرفت ازسر این رشته پای.نظامی.در هوس این دو سه ویرانه ده
کار فلک بود گره در گره.نظامی.رجوع به گره بر گره شود.
گره در گره. [ گ ِ رِه ْ دَ گ ِ رِه ْ ] ( ص مرکب ) مشکل در مشکل. پیچیده در پیچیده. پیچیدگی:
گرچه گره در گرهش کرده بود
برنگرفت ازسر این رشته پای.نظامی.در هوس این دو سه ویرانه ده
کار فلک بود گره در گره.نظامی.رجوع به گره بر گره شود.
۱ - رشته ای پر از گره. ۲ - پر از پیچیدگی پر از تعقید: در هوس این دو سه ویرانه ده کار فلک بود گره در گره. ( نظامی )
💡 نگشاد چشم دولت خواجو بهیچ روی تا دل بر آن کمند گره در گره نبست
💡 حلقه در حلقه گره در گره و بند به بند پیچ در پیچ و زره در زره و چین در چین
💡 در شکن زلف هزاران گره در گره جعد هزاران شکن
💡 جهان که هست گره در گره گشایش آن خدای داده بدست گره گشای سخن