چهار دانگ

لغت نامه دهخدا

چهاردانگ. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) چهار قسمت از شش قسمت چیزی. ثلثان. ( زمخشری ) ( مهذب الاسماء ). دو ثلث. || اصطلاح موسیقی ( آواز ) است. رجوع به دانگ شود. || اصطلاحی در تراشیدن قلم. رجوع به چاردانگ شود.
چهاردانگ. [ چ َ ] ( اِخ ) از قرای محال نرماشیر است. 142 خانوار سکنه دارد. ( مرآت البلدان ج 4 ص 298 ).
چهاردانگ. [ چ َ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
چهاردانگ.[ چ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میان بخش بجستان شهرستان گناباد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکیست از دهستان میان بخش بجستان شهرستان گناباد.

جمله سازی با چهار دانگ

ابومحمّدبن یاسین گوید ابن جَلّا را پرسیدند از درویشی، گفت خاموش بود تا بیرون شد و باز آمد، پس گفت چهار دانگ بود مرا، شرم داشتم که اندر فقر سخن گویم، بیرون شدم و خرج کردم پس بنشست و اندر فقر سخن گفت.
همچنین داریوش طلایی در نظریه‌ای، تمام دستگاه‌های موسیقی ایرانی را با کمک چهار دانگ قابل دستیابی می‌داند؛ وی دودانگیِ دستگاه همایون را محصولی از پیوستن یک دانگ شور به یک دانگ چهارگاه بر می‌شمرد، به این شکل:
اهالی مناطق دودانگه و چهاردانگه می‌گویند این ناحیه به عمادالدوله، فرزند زین‌العابدین تعلق داشته و که وی این مناطق ره بین ۳ پسر خود تقسیم می‌کند، چهار دانگ را به دو برادر تنی، و دو دانگ را به آن یکی پسرش (که از مادری غیر از آن دو نفر بود) می‌سپارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز