وژه

لغت نامه دهخدا

وژه. [ وَ ژَ / ژِ ] ( اِ ) وجب، و آن مقداری باشد از دست مابین انگشت بزرگ و انگشت کوچک. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شِبْر. ( آنندراج ) ( برهان ). بدست. ( آنندراج ). وجب تبدیل وژه است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ): اگر تواز آسمان مطلع میبودی یا بسوی آسمان وژه ای بالا میرفتی... ( فیه مافیه ). آری آسمان را وژه وژه پیمودی همه را گردیدی خبر میدهی. ( فیه مافیه چ فروزانفر ص 212 ).
یک وژه نیستی و پنداری
از سرت تا به آسمان وجبی است.؟ ( از آنندراج و انجمن آرا ).

فرهنگ عمید

= وجب

فرهنگ فارسی

وجب به وچب: (( آری آسمان را وژه وژه پیمودی همه راگردیدی... ) )

جمله سازی با وژه

هوزی و معمار آنوره داومت در یک رسالت رسمی برای گردآوری اشیاء منوط به مبارزه های ژولیوس سزار شرکت داشتند. آنان همچنین به نظایر زیرساخت های غیر منوط با کار خودش تمایل داشتند. در سال ۱۸۶۱، آنان این نقش وژه مرمری را بر دیوارهای کلیسایی در کوی پالئو لوترو در فارسلا پیدا نمودند و اسم آن را "تعالی گل" گذاشتند. به هوزی گزارش دادند که این سنگ در سرآغاز در باغی، درحومه ای نزدیک به سنگ دیگری که کشف نگردیده بود، اکتشاف گردید. هوزی این سنگ را خریداری کرد و به موزه لوور پاریس ارسال نمود. هوزی در ادامه فعالیتش در سال ۱۹۰۸ مسئول موزه لوور در فرانسهشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اصرار یعنی چه؟
اصرار یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز