هنود

لغت نامه دهخدا

هنود. [ هَُ ] ( ع اِ ) ج ِ هند. ( منتهی الارب ). ج ِ هندی. ( یادداشت مؤلف ):
پیل اندر خانه ٔتاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود.مولوی.

فرهنگ فارسی

جمع هند جمع هندی

دانشنامه عمومی

هنود یک روستا در ایران است که در دهستان جم واقع شده است.

جمله سازی با هنود

💡 رئیس طایفه هنود را از آتش این سخن شعله درسرگرفت و دیده جان بنور ایمان منور دل از ظلمتکده کفر برگرفت معلوم شد که درستی سبو در شکستن آن بود و زلال امید در چشمه نومیدی پنهان

💡 انارکلی هنریار زن سیاست‌مدار اهل هنود در افغانستان است.

💡 آن دولت انگلیس را بود وثوق این سلطنت هنود را هست قوام

💡 اینک مزارش در دامن کوه شیراز تکیه گاه اهل نیاز است و جمعی از هنود وی را نانک شاه خوانند. دیوانش دیده شده. «کوهی» تخلص می‌نماید و این اشعار از اوست:

💡 در پاسخ به اشاعره گفته شده بعضی کسانی که دین را باور ندارند، مانند هنود وملحدین، در برخی امور به حسن یا قبح اعتراف دارند و این در حالی است که اگرحسن و قبح به دلیل تعلق امر شارع مقدس بود، نباید چنین اعترافی صورت می‌گرفت.