لغت نامه دهخدا
فیرون. ( ص ) آن ستاره ها که رفتنشان مفسد باشد. ( اسدی ). فرارون. ( فرهنگ فارسی معین ):
همت تیز و بلند تو بدانجای رسید
که ثَری ̍ گشت مر او را فلک فیرونا.خسروانی.حسودت در ید بهرام فیرون
نظر زی تو ز برجیس فرارون.دقیقی.رجوع به فرارون شود.