یک بدو

لغت نامه دهخدا

یک بدو. [ ی َ / ی ِ ب ِدُ ] ( ق مرکب ) کلمه ای است که افاده معنی به یک ناگاه و ناگهان و غافل می کند. ( برهان ) ( آنندراج ). یک دفعه.یک بارگی. بی خبر. ناگاه. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام به معنی ناگهان و بی مقدمه است و در قدیم این را یکایک و یک به یک می گفته اند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یکایک و یک به یک شود. || ( اِ مرکب ) مکابره.
- یک بدو کردن؛ به درازا کشاندن سخن و طول دادن تا به جدال لفظی کشد. ستیز کردن و جواب حرف کسی را دادن.

فرهنگ فارسی

کلمه ایست که افاده معنی بیک ناگاه و ناگهان و غافل می کند یک دفعه

جمله سازی با یک بدو

بادام شکسته ات دو مغزت از آن هر یک بدو در شمار من می آرد
و دولت سیمجوریان بسر آمد، چنانکه یک بدو نرسید و پای ایشان در زمین قرار نگرفت.
خوانده «قل هذه سبیلی» را داده هر یک بدو دلیلی را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هول یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
بی عرزه یعنی چه؟
بی عرزه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز