کامد

لغت نامه دهخدا

کامد. [ م ِ ] ( ع ص ) دردمند دل و اندوهگین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیمار دل شده بسبب اندوه سخت. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به کَمَد و کُمدَة شود. سخت اندوهگین. ترشروی و مهموم. ( یادداشت مؤلف ). دل افکار.

فرهنگ فارسی

دردمند دل و اندوهگین

جمله سازی با کامد

چو بهرام را دید خسرو ز راه به ایرانیان گفت کامد سپاه
مر آن نامه کامد ز هیتال شاه فرامرز بنمود با نیک خواه
بدو گفت کامد ز دشمن سپاه جهان شد سراسر ز لشکر سیاه
قدش کامد نهال آرزویم ز رحمت کم شود مایل به سویم
وگرنه زین سپس زحمت نیارد بهم آن راه کامد باز گردد
دو شاه دو کشور نشسته به راز بگفتند کامد فرستاده باز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سلیم یعنی چه؟
سلیم یعنی چه؟
خاطرات یعنی چه؟
خاطرات یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز