پزنده

لغت نامه دهخدا

پزنده. [ پ َ زَ دَ / دِ ] ( نف ) طباخ. طأهی. خوالیگر. دیگ پز. آشپز. باورچی. خوراک پز. || آنچه بر زخم و جراحت نهند. پختن مادّه را مرهم. ملهم. ( برهان ).

فرهنگ معین

(پَ زَ دِ ) (ص فا. ) آشپز، خوالگیر.

فرهنگ عمید

۱. کسی که چیزی را می پزد.
۲. آن که غذا می پزد، آشپز، طباخ.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آشپز خوراک پز دیگ پز خوالیگر طباخ. ۲- آنچه بر زخم و جراحت نهند برای پختن ماد. زخم مرهم.

ویکی واژه

آشپز، خوالگیر.

جمله سازی با پزنده

خانه آقای یوسف پزنده مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان فومن، شهرک ماسوله واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۵۳۲۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
خانه موسی پزنده مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان فومن، شهرک تاریخی ماسوله واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۵۲۹۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
خانه نصرت پزنده مربوط به دوره معاصر است و در شهرستان فومن، شهرک تاریخی ماسوله واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۵۱۶۱ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
خانه فیض پزنده مربوط به دوره پهلوی است و در شهرستان فومن، شهرک تاریخی ماسوله واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۵۳۷۷ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت فال سنجش فال سنجش فال انگلیسی فال انگلیسی