مرد

مرد به فردی بالغ و نر اطلاق می‌شود. معمولاً به پسری که دوران بلوغ و نوجوانی را پشت سر گذاشته و به سنی که در بسیاری از فرهنگ‌ها و جوامع معمولاً ۱۸ سالگی است، رسیده باشد. اما این تعریف ممکن است در فرهنگ‌ها، جوامع، تمدن‌ها یا قوانین مختلف متفاوت باشد. به‌طور کلی، این فرد قابلیت باروری دارد و به مردانی که دارای فرزند هستند، پدر گفته می‌شود. در زبان فارسی، واژه آقا به‌عنوان یک اصطلاح محترمانه برای اشاره به مردان استفاده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

مرد. [ م َ ] ( اِ ) انسان نرینه. آدمیزاد نر. جنس نر از انسان. نوع نر از آدمی. مقابل زن که نوع ماده است. ( ناظم الاطباء )

فرهنگ معین

(مَ رَ دّ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) بازگردانیدن. ۲ - (اِمص. ) رد، بازگشت.
(مُ ) (اِمص. ) مردن، مرگ.
(مَ ) [ په. ] (اِ. ) ۱ - مقابل زن. ج. مردان. ۲ - کنایه از: شجاع، دلیر، بخشنده.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ زن] انسان نر، جنس نرینه از انسان.
۲. [مجاز] شخص شجاع و دلیر.
۳. شخص، انسان.
۴. شوهر، زوج.
۵. [مجاز] جوانمرد.
۶. [مجاز] کسی که شایستگی انجام کاری را دارد.
* مردومردانه: [مجاز] با شجاعت و دلیری.
بازگشت.

فرهنگ فارسی

انسان نر، جن نرینه ازانسان، مقابل زن
( اسم ) ۱ - محل ورود جای فرود آمدن ۲ - راه بسوی آب جمع: موارد
آرزومند جماع

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَرَدَّ: رد - برگشتن - برگشت - بازگشت
معنی رَجُلَانِ: دو مرد
معنی رَّجُلَیْنِ: دو مرد
معنی مَّاتَ: مُرد
معنی أَجْرُهُ: پاداشش(آن مرد)
معنی أَجَلَهُ: موعد او(آن مرد)
معنی أَبُوهُمَا: پدر آن دو (مرد)
معنی ﭐمْرَأَ: مرد -شخص
معنی سَّارِقُ: مردِ دزد
معنی زَّانِی: مرد زناکار
ریشه کلمه:
ردد (۵۹ بار)

جملاتی از کلمه مرد

چون چنین شاه و سرور ابدال که بد او مرد هم به قال و به حال
یکی بانگ برزد برو مرد است که تو دفتر خویش کردی درست
یکی پرسید از آن منصور آفاق که چه به مرد را ای درد عشاق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم