چرخ زنان

لغت نامه دهخدا

چرخ زنان. [ چ َ زَ ] ( نف مرکب، ق مرکب ) گردگردان. در حال چرخیدن. دورزنان. گردان و چرخان:
کف چرخ زنان بر می می رقص کنان در دل
دل خارکنان از رخ گلزار نمود اینک.خاقانی.کمتر از ذره نئی پست مشو مهربورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان.حافظ.

فرهنگ عمید

چرخ زننده، چرخان، در حال چرخ زدن: کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز / تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان (حافظ: ۷۷۶ ).

فرهنگ فارسی

گرد گردان ٠ در حال پیچیدن

جمله سازی با چرخ زنان

بر دوش من افکند فلک بار امانت زان چرخ زنان است که این بار ندارد
کف چرخ زنان بر می، می رقص کنان در دل دل خال کنان از رخ گلزار نمود آنک
چرخ سجود می‌کند خرقه کبود می‌کند چرخ زنان چو صوفیان چونک ز تو صلا رسد
در گرد قطب چرخ زنان نقش ناقه شکل چرب آخری گذاشته چون راه کهگشان
گوشه ابروئی از گوشهٔ برقع بنمود آسمان را که همی چرخ زنان شد در دو
تا زمزمهٔ مهر تو بشنید به صد شوق در رقص درآمد فلک و چرخ زنان شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصخل یعنی چه؟
کصخل یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز