پا کوفتن
فرهنگ فارسی
پابزمین زدن، پاکوبیدن، پای کوبی، رقص کنان
رقص کردن رقصیدن
جمله سازی با پا کوفتن
بنیاد هوس ریخت، ز پا کوفتن دل بر هر دو جهان دست به یکبار فشاندم
دود مطبخ گرد آن پا کوفتن ز اشتیاق و وجد جان آشوفتن
همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن
روشنگر وجودست پا کوفتن در آتش رحم است بر سپندی کز انجمن برآید