نخبهگرایی در حوزهی علوم سیاسی و روابط بینالملل، به عنوان یک نظریه و رویکرد اساسی، بر این باور استوار است که حکمرانی و مدیریت جوامع، بهویژه در عرصهی پیچیدهی سیاست خارجی، باید در اختیار گروه محدود و برگزیدهای از افراد قرار گیرد که به دلیل برخورداری از شایستگی، تخصص، دانش عمیق و تجربهی اثباتشده، شایستهی هدایت امور عمومی شناخته میشوند. این انگاره که در تقابل با دیدگاههای مبتنی بر مشارکت گستردهی تودهای قرار میگیرد، برتری کیفی این اقلیت توانمند را عاملی تعیینکننده برای کارآمدی، ثبات و پیشرفت نظام سیاسی قلمداد میکند.
در چارچوب این پارادایم فکری، نخبهسالاری به نظامی اجتماعی-سیاسی اشاره دارد که در آن موقعیتهای رهبری و نفوذ، نه بر پایهی معیارهای عامیانهای چون ثروت یا تبار، بلکه بر اساس شایستگیهای فردی و صلاحیتهای حرفهای تخصیص مییابد. طرفداران این دیدگاه استدلال میکنند که پیچیدگیهای ذاتی حکومتداری مدرن و ظرافتهای روابط بینالملل، تصمیمگیری را به امری تخصصی تبدیل کرده که تنها از عهدهی کسانی برمیآید که از آموزش عالی، بینش تحلیلی و درک عمیقی از سازوکارهای داخلی و بینالمللی برخوردار باشند. در این مدل، نخبگان سیاسی و دیپلماتیک، مسئولیت تدوین و اجرای سیاستهایی را بر عهده میگیرند که تأمینکنندهی منافع ملی در عرصهی جهانی و تضمینکنندهی نظم و توسعهی داخلی است.
با این حال، نقدهای جدی بر این نظریه وارد است؛ از جمله اینکه تمرکز قدرت در دست یک گروه محدود میتواند به انحصارطلبی، فساد و فاصلهگیری از دغدغهها و خواستهای عمومی بینجامد. منتقدان بر این باورند که نخبهگرایی ممکن است در نهایت به حذف یا به حاشیهرانی شهروندان عادی از فرآیندهای سیاسی بیانجامد و اصول بنیادین دموکراسی را مخدوش کند. علیرغم این نقدها، تأثیر نظریهی نخبهگرایی در تحلیل ساختار قدرت، رفتار حکومتها و پویاییهای نظام بینالملل انکارناپذیر است و همچنان به عنوان یکی از مکاتب فکری تأثیرگذار در علوم سیاسی و روابط بینالملل مورد توجه و بحث محققان قرار دارد.