یک چشم

یک چشم به معنای داشتن تنها یک عدد چشم است. این عبارت به انسان یا حیوانی اطلاق می‌شود که تنها یک چشم او نیروی بینایی دارد و چشم دیگرش کور و نابینا است. این وضعیت ممکن است به دلیل آسیب، بیماری یا نقص مادرزادی باشد.

استفاده مجازی: 

کوتاه‌نظر: در معنای مجازی و کنایه‌ای، این اصطلاح به معنی انسان ظاهربین و کوتاه‌نظر است. به این معنا که فرد تنها به جنبه‌های ظاهری یا سطحی امور توجه می‌کند و از درک عمیق‌تر یا واقعیت‌های پنهان غافل است.

شخص منافق: همچنین، در برخی از متون، به شخصی که در ظاهر خود را به گونه‌ای نشان می‌دهد که با باطن او تناقض دارد، یک چشم گفته می‌شود. این افراد ممکن است به دلیل ظاهر فریبنده یا رفتار دوگانه خود، به عنوان افرادی منافق شناخته شوند.

لغت نامه دهخدا

یک چشم. [ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه دارای یک چشم باشد.( ناظم الاطباء ). که از دو دیده یکی دارد و دیگر چشم او کور باشد. واحدالعین. ( از برهان ) ( از آنندراج ). اعور. اخوق. عورا. ( منتهی الارب ). انسان یا حیوانی که بیش از یک چشم او نیروی بینایی ندارد. باخق. ابخق. بخیق. مبخوق العین. ( از یادداشت مؤلف ): طاهر یک چشم بود و چشم راستش نبود. ( ترجمه طبری بلعمی ).
نه عیسی داشت از یاران کمینه سوزنی در بر
نه سوزن شبه دجال است یک چشم سپاهانی.خاقانی.مردی سرخ یک چشم چنگ در وی زد که تو یک چشم من بدزدیدی. ( سندبادنامه ص 305 ).
او به سِر دجال یک چشم لعین
ای خدا فریاد رس نعم المعین.مولوی.- یک چشم شدن؛ اعورار. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ). اعویرار. قَوَر. ( منتهی الارب ).
- یک چشم کردن؛ اعوار. تعویر. ( تاج المصادر بیهقی ).
|| ( ق مرکب ) به اندازه یک چشم. به قدر کافی:
با چنین غفلت نبستم طرفی از آسودگی
سرمه سان هرگز ندیدم فرصت یک چشم خواب.شفیع اثر ( از آنندراج ).- یک چشم خوابیدن؛ به قدر لازم خوابیدن. به مدت کافی خفتن.
|| ( ص مرکب ) کنایه از مردم ظاهربین است. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). کوتاه نظر. ( از ناظم الاطباء ). || کنایه از مردمی که چشم کم نوری دارند. ( برهان ) ( آنندراج ). || کنایه از مردم منافق هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || مردم موحد را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). در بعضی از فرهنگها کنایه از موحد مرقوم است. ( انجمن آرا ). || ( اِ مرکب ) آفتاب. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که یک چشم داشته باشد و چشم دیگرش کور و نابینا باشد.
۲. [مجاز] ظاهربین و کوتاه نظر.
۳. [مجاز] منافق.

فرهنگ فارسی

(صفت ) انسان یاحیوانی که بیش ازیک چشم اونیروی بینایی نداشته باشد که یک چشم اوبیند واحدالعین.

جملاتی از کلمه یک چشم

با توجه به اینکه شریان کاروتید داخلی علاوه بر تغذیه مغز در همان سمت، عصب بینایی و شبکیه را از طریق سرخرگ چشمی (افتالمیک) خونرسانی می‌کند، در موارد انسداد سمپتوماتیک کاروتید درونی، کوری گذرای یک چشم در ۲۵ درصد موارد ایجاد می‌گردد که شروع انسداد را هشدار می‌دهد که در توصیف آن ممکن است بیمار از وجود سایه، یا عدم دید در قسمت بالا یا پایین یا تاری دیدش را در یک چشم گزارش کند.
چون فلک یک چشم دارد در هنر سنجی حسود از برای عیب مردم دیدن اما احول است

اُدین راه درازی را پیمود تا جادوگری بیاموزد. او تنها یک چشم دارد که مانند خورشید می‌درخشد چون در ازای نوشیدن اندکی آب از چاه میمیر که قدرت الهام و آگاهی از آینده به او می‌داد ناگزیر چشم دیگرش را (در برخی متون در برابر فرستادن نسیمی از این چاه) به نگهبان این چاه که میمیر نام دارد بخشیده‌است. در جایی دیگر اودین در خوانی دشوار می‌انگبین سخن‌سرایی را از یوتون‌هایم می‌رباید.

به ساغر که نگزیده اندیشه را به یک چشم دیده خم و شیشه را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم