چاقالو

لغت نامه دهخدا

چاقالو. ( ص مرکب ) چاق. فربه. پرگوشت. گوشتالو. چاق و چله. خپله. گرد و قنبلی. چاق و چقل.

فرهنگ فارسی

چاق. فربه. پرگوشت. گوشتالو. چاق و چله. خپله. گرد و قنبلی. چاق و چقل.
( صفت ) فربه چاق.

جمله سازی با چاقالو

از کارهای معروف او می‌توان به بازی در فیلم‌های بدو چاقالو بدو، کیمی و سلامبرلند اشاره کرد.
از فیلم‌هایی که وی در آن‌ها نقش داشته است، می‌توان به بازدید میبل و چاقالو از نمایشگاه جهانی سان فرانسیسکو اشاره نمود.