لغت نامه دهخدا
پناهیده. [ پ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) پناه گرفته. پناه کرده. التجایافته. ملتجی شده:
هم آنگاهشان خواند از جای خویش
به یزدان پناهیده رفتند پیش.فردوسی.|| پناه دهنده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).
پناهیده. [ پ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) پناه گرفته. پناه کرده. التجایافته. ملتجی شده:
هم آنگاهشان خواند از جای خویش
به یزدان پناهیده رفتند پیش.فردوسی.|| پناه دهنده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).
۱. پناه برده، پناه گرفته.
۲. کسی که دیگری به او پناه برده، پناه دهنده.
( اسم ) پناه گرفته التجا یافته ملتجی شده.
💡 شبی بگذاشتم در سخت سرما پناهیده در آتش چون سمندر
💡 یکی کعبه آراست در قم که گشت پناهیده در ظل رکنش حطیم