پربر

لغت نامه دهخدا

پربر. [ پ ُ ب َ ] ( ص مرکب ) ( درخت... ) پُربار. بسیاربار. بسیاربَر.

فرهنگ عمید

= پُربار
پرپهنا، پهن، عریض.

فرهنگ فارسی

پربار، پرمیوه، پرثمر، پرپهنا، پهن، عریض
( اسم ) ۱- خان. تابستانی.۲- بالاخانه غرفه.

جمله سازی با پربر

چه زحمت‌ها که من از گردش اختر نمی‌بینم نهال بخت خود را هیچ‌گه پربر نمی‌بینم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
با دقت
با دقت
شهرت
شهرت
فمبوی
فمبوی
فال امروز
فال امروز