پر هوس

لغت نامه دهخدا

پرهوس. [ پ ُ هََ وَ ] ( ص مرکب ) کسی که نفس وی بسیار خواهشهای سبک و بیجا دارد. دارای آرزوی بسیار. بوالهوس. بلهوس. مقابل کم هوس:
شور شراب عشق تو آن نفسم رودز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو.حافظ.

فرهنگ عمید

آن که هواوهوس بسیار دارد، بلهوس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس.

جمله سازی با پر هوس

بوی خون می آید از رنگینی گلزار او! نشنوی ای پر هوس گویا ز کامی از هوی؟!
نوبهارست و دل پر هوس و بادهٔ ناب حبذا روی نگار و لب کشت و سر آب
گر سوزش سینه را به کس می‌داری وز مهر ضمیر پر هوس می‌داری
چو جلوگاه حواصل شد آشیانۀ زاغ مکن به پر هوس در هوای دل پرواز
جگر پر خون و جانها پر هوس بود قدم می‌رفت و روها باز پس بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تایپ
تایپ
بی عرزه
بی عرزه
باوانم
باوانم
ژرف
ژرف